ده سال وبلاگ نویس بودم، از سال 88 تا امروز. نه از آن بلاگرهای معروف، چه وبلاگ قبلی و چه اینجا سرم به کار خودم بود. فرقی نمی کرد چند نفر مرا بخوانند یا نخوانند، برای مخاطب نمی نوشتم، برای آرام گرفتن مینوشتم. آنچه در پی اینهمه سال وبلاگ به من داد امکان بی ترس گفتن بود و تعدادی دوست که از دنیای مجازی آمدند به دنیای حقیقی و ماندگار هم شدند. غیر از این؟ این امکان که برای ده سال به عقب نگاه کنم، به دغدغه های کودکانه ی پیشین، به اندوه های لحظه ای و جدی گرفتن های بیش از اندازه و تغییر کردن ها یا حتی غر زدن های همیشگیم که بابت هر چالشی به اندازه ی یک فاجعه حرف برای گفتن داشت.  به یادآوردن، با جزییات به یادآوردن. وبلاگ تجربه ی عجیب و موثر و قشنگی بود. در تمام این ده سال از تمام آنچه گمان میکردم سختی است و غصه است و دردسر عبور کردم. سهمگین ترین اتفاق مرگ عمو بود، اصیل ترین و واقعی ترین درد مرگ عمو بود، آن چیزی که بعدها به آن نخواهم خندید، آن چیزی که هرگز نمی گذرد، آن چیزی که واقعا از من کم شد از دست دادن عمو بود. باقی آنچه صدا می زدمش اندووه، سو تفاهم های کوچکی در روند آرام زندگی بودند.

وبلاگ ,چیزی ,آنچه منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

پورتال و سایت تفریحی خبری ایرانیان خرید اینترنتی فوران دانلود سفارش کیک انگشتر مردانه | مدل انگشتر عقیق نقره فیروزه طلا نامزدی فناوری اطلاعات (جزوات کامپیوتر) وب سایت انلاین دانش فروشگاه اینترنتی دیجی کالا گلخانه